رمان های ریوما



رمان های شاهزاده تنیس

تمرین های باشگاهی به پایان رسیده بود. تمام اعضا شروع به تمیزکاری و مرتب سازی کردن.

همه اعضای اصلی وارد رختکن شدند.

مومو_هی ریوما دیشب داشتم یه مجله میخوندمتوش درمورد یه سری ارواح نوشته بود!!!

ریوما_مومو سنپای تو که به ارواح اعتقاد نداری که داری؟

مومو_پسر اونا واقعین چندین بار حضورشون ثابت شده! ساعت 3 صبح رفتم دستشویی و وقتی برگشتم پنجره اتاقم باز بود و پرده ها ت میخورد درحالی که هیچ بادی نمیومد!

ایچیزن در حالی که محتویات داخل کیفش رو جابجا میکرد گفت_مگه کولر اتاق پدر و مادرت بالای اتاق تو نیست خب حتما کولرشون رو روشن کردن و باعث شده اینجوری بشه!

مومو_این اتفاقی نیست!!؟ حالا اینو چی میگی!روزی که خونمون رو عوض کردیم داشتم وسایل رو توی انبار جابجا میکردم اما یهو یه صدایی اومد وقتی رفتم دیدم تلویزیون قدیمی خونه پدربزرگم روشنه و همنیجوری کانال عوض میشد!!

ایجی از گردن ریوما اویزون شد و گفت_راجب چی حرف میزنین بچه جون!

ریوما نفس عمیقی کشید تا از خفگی مطلق جلوگیری کنه_اگه بحث سر تلویزیونه. و اگه اونقدر که من فکر میکنم قدیمی باشه تمام تلویزیون های قدیمی با ضربه روشن میشدن احتمالا یه چیزی افتاده روش که روشن شده و بخاطر اینکه آنتن نداشته دائم کانال عوض میکرده!

مومو_حالا شاید اینا دلیل منطقی داشته باشن ولی میگن یه روح 200‪ ساله به اسم لیلی هنوز داره روح مردم رو قربانی خودش میکنه.  اینو دیگه نمیتونی انکار کنی

_لیلی؟؟.چجوری اینارو باور میکنی؟(lily) 

مومو_حالا تو باور نکن اصلا یه لحظه صبر کن!!!.

و رو به اعضای دیگه باشگاه گفت_یه سوال. ایچیزن میگه روح لیلی وجود نداره! نظر شما چیه؟!

به محض اینکه این سوال مطرح شد اعضا که تا اون لحظه به صحبت های بین اون دو نفر گوش میکردن حالا در تلاش بودن خودشون رو به کاری مشغول کنن تا از جواب به سوال اجتناب کنن!!!

ریوما_آم این الان. اره بود یا نه؟! 

تزوکا_من برگه های مسابقات رده بندی رو باید درست کنم.ممنون یادم انداختی اوییشی!!بقیش با تو معاون کاپیتان! 

اوییشی_من من من.چیزه.باید واسه مسابقات چون ما دبل اولیم با ایجی تمرین کنم اخه توی همگام سازی مشکل داریم! 

کیکومارو _موافقم اوییشیهنوز مشکل داریم!!!از اونجایی که داده های اینوعی خیلی بالاست میزارم جوابتونو اون بده!!! 

پاهای اینوعی به نوعی میلرزید. دفترچش رو بارها ورق زد و گفت_اخ دیدی چیشد من دستور جدید نوشیندنی طلاییمو فراموش کرده بودم باید قبل از تعطیل شدن باشگاه موادشو پیدا کنم. 

عینکش در مقابل هاله کم افتاب میدرخشیددستش رو روی شونه کاوامورا گذاشت و گفت_این وظیفه تو به عنوان یه سنپای هستش که به کوهای های خودت جواب بدی! 

کاوامورا_خیلی دلم میخواد ها ولی باید تو کارا به پدرم کمک کنم/!!!! 

ریوما_یکم. مشکوک نیست؟! 

مومو_میدونی بیشتر چی مشکوکه؟ این که افعی هم داره فرار میکنه! 

کایدو_با کی بودی گفتی فرار میکنه احمق!!!. من فرار نمیکنم!! دارم میرم تمرین کنم!!! 

مومو_اهااااا تمرین کنی؟! . پس دلت نمیخواد جواب رو بگیری؟! 

کایدو_اخه اینجا که جای این چیزا نیست باید تمرین کنیم تمرین////

فوجی_انگار چاره ای نیست! 

کایدو_فوجی سنپای؟! 

فوجی_اخرشم خودم باید داستان رو تعریف کنم! 

ریوما _خب باشه حس خوبی به این لحنش ندارم

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ح مثل حجاب مطالب اینترنتی تبــــــیان jelveypaiz ادبیات سامان مقاله نکته ها و مفاهیم درسهایی ازشیمی پایه تخت خواب طلا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد اینجا همه چی در همه......